بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین....

متن مرتبط با «دوست داری باز واسم ناز کنی» در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... نوشته شده است

دوستت دارم و در پایان سطرم منتظر تو هستم....

  • کافیه به اندازه کافی شجاع باشی تا بتونی بپری...پرواز کنی....قبل از اینکه ترس هات تو رو ببلعه...قبل از اینکه تو اشکات غرق بشی...قبل از اینکه ناامیدی رویاهاتو بدزده..قبل اینکه زخم هات عمیق تر بشه....فقط کافی کمی شجاع باشی تا بتونی رویاهاتو بغل کنی.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چه آرام از من گذر می کنی و جهان من را تازه تر می کنی....

  • داشتم ماهی سرخ می کردم  که دلم خاست این ها را بنویسم....اینکه تا همین چند وقت پیش من حتی املت را هم مزه نکرده بودم چه برسد به اینکه بخواهم یک روز برای خودم درست کنم ان هم با فلفل دلمه ای!!!!فکر می کنم مزاج غذایی ام تغییر کرده منی که تا همین چند وقت پیش فقط پلو را غذا می دانستم الان شاید هفته ای یکی دوبار میلم بکشد پلو بخورم....اما عاشق مزه های جدید شده ام , ...ادامه مطلب

  • بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم...

  • خستگی نشسته است روی شانه ام....گردنم درد گرفته.کاش کسی بیاید که من را از این روزهای تاریک بردارد و ببرد بگذارد وسط جنگل ....کنار دریا....توی سکوت کویر رهایم کند.... سرمای این روزها کاری که با شکوفه ها کرد همان کاری بود که تو با دلم کردی...., ...ادامه مطلب

  • چه آرام ازمن گذر می کنی....

  • همیشه شب ها را بیشتر از روز دوست داشتم.برای منی که تمام طول روز یعنی دویدن و دویدن و دویدن...آخر شب ها می شود برایم خودم.دنیای که خودم را بیشتر دوست دارم.نقاب هایم را می کنم و می شوم نبات باموهای بلند و صورت بی روح و مات.ساناز گفته بود نبات تو شبیه پوکاهانتسی....الناز خندیده بود و من گفته بودم دختر سرخ پوست؟گفته بود اوهوم....لپ تاپ را باز می کنم توی هارد دنبال فیلم می گردم و فکر می کنم کدامش قشنگ تر است؟فیلم ها را باز می کنم و می بندم نه جدید را نمی پسندم و می روم فایل و من هر چه نگاه می کنم گذشته ها زیبا تر است را باز می کنم بینشان یکی را انتخاب می کنم ساناز می گوید انیمیشن ببین..می گویم حسش نیست....فیلم ها را باز می کنم و می بندم و نبات دیروزها را می بینم 27 26 25 24 23 22 نبات دیروزها چقدر بی خیال بود چقدر شاد بود شیرین بود مهربان بود زلال تر بود سبز تر بود و حالا....فکر می کنم به مسیری که من شده ام نبات 30 ...غمگین می شوم و توی 23 سالگی دوست داشتم عروس شوم...توی 25 سالگی فکر کرده بودم ترشیده ام 26 سالگی فکر کرده بودم تمام راه های ممکن را رفتم و دیگر تجربه ای نمانده که به دستش نیاورده باشم...28 سالگی حس رکورد بوده و فکر کرده بودم پیری همین است و 29 سالگی وارد دنیای قشنگی شدم همان جا که فکر کرده بودم دیگر به ته خط رسیده ام.....می بینم نبات سی را هم دوست دارم.نبات 30 هنوز بلد است , ...ادامه مطلب

  • میشکنی چراقلب مرا؟منی که عمری پا به پای تو دویده ام...

  • سر کشیده بودم توی روزنامه ها.توی شلوغ بازار تیترهای راست و دروغ سیاسی،کینه ها و دشمنی ها،تحلیل های روی خط قرمزها شماره ها را گرفته بودم و رفته بودم پشت لطفا منتظر باشید...نه نمی تونم کمکتون کنم...باید برام توضیح بدید چی تو فکرتونه...من داستان نویس نیستم...می تونید سر بزنید به کلاس های خبرنگاری...خست, ...ادامه مطلب

  • باز آآآکه جز تو جهان من حقیقتی ندارد....

  • ناامیدی مثل یک پیر زن قوز دار زشت نشسته کنارم و هی غر غر می کند.من روی تخت از درد مچاله شده بودم و به صدای نم نم باران گوش می کردم.می خاستم محلش نگذارم که برود که تنهایم بگذارد اما انگار قصد رفتن ندارد و پا روی پا انداخته وزل زده به چشم های نا امید من ..... فکر کرده بودم به نبات.به این همه سال.به نوشته هایش به بودنش،فکرهایش،خستگی هایش،دردهایش دلتنگی هایش.....بغض می کنم.به اینکه نه می تواند به جلو برود نه به عقب و هی توی خودش فرو می رود و انگار قرار است تا به ابد توی مرداب احساس فرو رود.به اینکه این همه سال از سرش گذشته و هنوز دخترک هفت قرن پیش است.... بالای پل هوایی دانشگاه ایستاده بودم رو به روی کوهای بلند و با سمانه حرف می زدم.حرف زده بود و گفته بود خسته شدم از بشور و بساب.خسته شدم از اینکه هر جا می رم اول سراغ مهدی و بچه ها رو می گیرن و انگار من نیستم.دایره ی زندگی م فکرم بچه هان و مهدی.خودمو یادم رفته.دیگه وقت نمی کنم کتاب بخونم به خودم برسمیه کلاس برم.حرف زده بود و من توی سکوت گوش دادم.حرف هایش که تمام شد گفت زوخوشحالم که توهستی که می تونم تمام حرفامو بزنم و خودمو سبک کنم نترسم , ...ادامه مطلب

  • من نیازم تو رو هر روز دیدنه،از لبات دوست دارم شنیدنه

  • آجی زنگ زده بودداشتیم حرف می زدیم اولش خوب بودم اما بعد...داشت حرف می زد بهانه گرفتم صدای م را بردم بالا و بعد بی خداحافظی قطع کردم.هر چقدر زنگ زد جواب ندادم.این روزها بدقلق شده ام.بهانه گیر شده ام.می دانم مال دلتنگی است.مال کلمه های است که ندارمشان.مال ماه مان که نیست.مال آقا جان که دورم مال فندقی که عادت کرده به ندیدن هایم....مال ماه مان است که ندارمش...که دورم...مال ماه مان.... بچه که بودم تا ماه مان سرم داد می کشید فکر می کردم دوستم ندارد.فکر می کردم من را نمی خواهد.وقتی او رفته بود و نبات سرکش شده بود داد زده بودم تو هیچ وقت منو دوس نداشتی ماه مان وسط همان دعوا وسط همان داد زدن های م بغلم کرده بود و گفته بود هیچ کس اندازه من تو رو دوس نداره.وقتی خودت مادر شدی می فهمی....حالا این روزها نبات بچه شده.ماه مان فقط مثل تمام روزهای زندگی اش نگران من بود و من .... من چم شده؟نمی دانم....فقط می دانم خسته ام و کم حوصله و عجیب دل تنگ....  به چشم های اشکبار نبات تو آینه  نگاه می کنم.گفته بودم بس کن و زل زده بودم به چشم های ریز قهوه ای تیره اش.کسی را نداشت که برایش زنگ بزند.قرار نبود با کسی برو,من نیازم تورو هر روز دیدنه,من نیازم تورو هرروز دیدنه فریدون فروغی,من نیازم تورو هر روز دیدنه دانلود ...ادامه مطلب

  • دوس داری با دوس من که دوس داره با دوس تو دوس بشه دوس بشی؟

  • بین شما کسی هست که دوس خبرنگار داشته باشه؟به شدت نیازمند یک خبرنگارم :(,دوس داری با من چیکار کنی,دوسش داری باید نگی,دوسش داری باید بگی,دوست داری باز واسم ناز کنی,دوست داری با کی کنی,دوست داری با من چیکار کنی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها