بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین....

متن مرتبط با «دلم تنگ میشه هر لحظه» در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... نوشته شده است

نمانده در دلم دگر توان دوری....

  • ازخورشید بیزار شده ام....از دوباره شروع شدن روز بدو بدو کردن ها و نرسیدن ها......آنقدر که کم خواب هستم دلم میخواهد شب تمام نشود...دلم خواب عمیق بی دغدغه میخواهد....زندگی کارمندی مزخرف ترین نوع زندکی است...هیچ تایمی برای خودت نداری....اصلا نمیدانی سهمت از زندگی چیست....به نبات روزهای دور فکر میکنم که چقدر توی ذهنش با رویاهایش می رقصید....میدانم یک روز حسرت تمام این صبح ها را خواهم خورد که می‌توانستم عاشق خورشید باشم و برای تمام صبح‌هایی که می‌توانست روح امید و انگیزه و شور را در من بدمد و دریغ شد.... اصلن دارم حسرت تمام غیبت‌های نکرده را می‌خورم....کاش میشد راحت استعفا بدهم و بگویم نمیایم....و بعد ترس غریب بنشیند توی دلم و شاید این ترس هلم بدهد سمت آرزوهایم....حساب و کتاب میکنم ....نروم سرکار و دنبال رویاهایم باشم...چه قدمی توی همه ی این  سالها حداقل ده سال برداشته ام؟؟؟هیچ...فقط چسبیده ام به آب باریکه ای که سرماه میآید....قرارم این نبود....آنقدر از نبات و رویاهایش دور شده ام که گاهی فکر میکنم رویاهایم چه بود؟......خسته ام...دوست دارم فقط بخوابم و به هیچ چیزی فکر نکنم.... +میدانم کم طاقت تر از همیشه هستم.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟

  • به چیز هایی که فکر میکردم....هر چیزی که می دانستم...هر چیزی که حس می کردم....یا گمان میکردم... رنجم میداد... شادم میکرد... تلخم میکرد...شیرین بود...درست یا غلط نمی دانم .... ماه مان میگفت دختر هر نمنه دیمه گوری اوتی(هر چیزی رو نمیشه گفت بعضی از حرف ها رو باید قورت داد)....این حرف ماه مان وصیتش است؟خواسته اش؟...خردش؟...تربیتنش؟....هر چیزی که نمیدانم اسمش را باید چه چیزی بگویم باعث شده من خیلی اوقات نگویم... دلم غبار بگیرد....همیشه این حرفش دستی شده روی دهنم و سکوت شده ام....حالا که نمیتوانم بگویم...کسی هست که جلوی کلماتم را بگیرد و نگذارد که بنویسم؟؟؟...نمیگویم اما مینویسم....میخواهم رها باشم....نمیخواهم خودم را بند این خوب نیست..این زشته...این تلخه زنجیر کنم....ذهنم تاریک شده....از ترس قضاوت ها...رنجش ها...بغض ها.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لحظه های برزخی....

  • صبح ها،چشم هایم را از دور دست ترین نقطه جهان صدا می زنم.....برای دقایق خلسه ای بین خواب و بیداری نور توی چشم هایم نیست....دراز کشیده ام....دنیای بیرونم را تاریک می بینم.....به پرده ی ارغوانی اتاق م فکر میکنم....به دیوار های صدفی....دیوار ها تیره تر میشود....سیاه تر.....میدانم آن طرف پنجره روز شده....نور هست و روشنایی....نور را صدا می زنم....چشم هایم پر از بغض می شوند.....نور را صدا می زنم....فکر میکنم بدون نور در چشم هایم چطور روزم را شروع خواهم کرد....چطور می توانم دم نوش دم کنم....چطور پرده های صورتی اتاقم را کنار بزنم تا دوباره نور بیاید خانه ام؟....چطور گل هایم را اب بگیرم...چطور حال گل هایم را بدانم....غمی بزرگ به اندازه غم تمام بشریت روی دل م می نشیند...نور را صدا میزنم....باز صدایشان می کنم....به چشم هایم نیاز داشتم....برگشت نور به چشم هایم دردناکتر از همیشه است....انگار چشم هایم زخم شده باشد.....نور کم کم میاید مثل غریبه ای از دور ها...بعد دوباره دارمشان....کنار آینه می ایستم موهایم را سنجاق می کنم....به ظرف های توی آبچکان نگاه میکنم....دل م میخواست چای دم کنم....پرده ها را بکشم تا نور بیاید خانه ام....نور...نور...نور... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلم عجیب خودم را میخواهد...

  • دل م برای خودم تنگ شده....برای دخترکی که حرف داشت....بلد بود کلمه ها را کنار هم بنشاند و جمله کند تا بشود یه قصه....روی کلمات می نشست و صدای  زندگیش را می نواخت.... دلم برای نبات تنگ شده...برای نباتی که تنها سفر می رفت،تنها سینما می رفت،تنها خرید می کرد....برای نباتی که توی تاریکی جاده ها رویاهایش را برای خودش زمزمه می کرد... دلم برای نبات تنگ شده....برای نباتی که دامن می پوشید و برای خودش می رقصید و مست میشد تنگ شده.... دلم برای خودم تنگ شده....برای خودم که نمیترسید،که قوی بود،که جان داشت و خودش تسلای خاطر خودش بود تنگ شده.... کاش دوباره قوی شوم...کاش دوباره دست هایم را بگذارم روی زانوهای خودم و بلند شوم....کاش بلند شوم....می ترسم.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوش آمدی عزیز مهربان....

  • سلام سی و دوی مهربان و غمگین من دیروز جایت را به سی و سه دادی وسی و سه کاش مثل تو باشد...یادت هست وقتی به آغوشم کشیدی شبش با بادکنک با چراغ های رنگی رنگی دلم خوش بود و خنده ی وسط آسمان....سی و دو دلم , ...ادامه مطلب

  • می شود نگاه مهربان تان بدرقه راهم شود....

  • دلواپس بود برای پا پیش گذاشتن ...می ترسید نکند شماهم...زبان م لال آقا....عمروبن قرظه که رفت بعد از نماز آمد که اذن رفتن بگیرد...نگاهتان پر از مهر می شود و مهربانی....نگاهش می کنید..می گوید تو آزادی می, ...ادامه مطلب

  • صدایم کن که دلم عجیب گرفته.....

  • آدم گاهی خسته می شود....از درد مداوم...از دلتنگی های مداوم....از انتظار برای اتفاق های خوب ....از همه چیز...از خراش های کوچک و بزرگ روی روحت ....از آدم هایی زندگی ات....من هم آدمم و خسته شدم....خسته خ, ...ادامه مطلب

  • تابستان م طعم مهربانی دست هایش را گرفت...

  • +سال 98 تمام شد.سالی که گذشت پر بود از اتفاق های خوب وبد...مرگ خانوم جان،جنگ،ویروس،تنها سفر رفتنم......نبات یاغی شده،سرکش....نبات از درجا زدن های مدوام بریده اما دارد باز هم تلاش می کند....سال 98 برای, ...ادامه مطلب

  • به من نگاه کن واسه یه لحظه...نگات به صد تا آسمون می ارزه.....

  • آخرین باری که برف بازی کرده بودم کی بود؟....با سمانه و دخترو پسر های محل داشتیم برف بازی می کردیم...ژاکت سورمه ای تنم بود و لپ های م گل انداخته بوداز سرما....دختر و پسر همسایه عاشق هم بودند و برف بازی, ...ادامه مطلب

  • زعشقی که از تو جا ماند مرا ز هر کسی بیزار کرد...

  • هنوز زنده ام...این تلخی من مرزی نمی شناسد....زندگی جریان دارد و خیلی دور است از من.....    , ...ادامه مطلب

  • دلتنگ دیوارهای کاه گلی خانه اش شده ام...

  • جمعه ها وقتی ماما بقچه اش را باز می کردخانه پر میشد از بوی آویشن و بابوبه و سدرو حنایش...بوی حنایش را دوست داشتم.....تا ده یازده سالگی همیشه موهایم کوتاه بود و بعد اما بزرگ تر انگار شده بودم و موهایم, ...ادامه مطلب

  • از هر طرف که رفتم جزوحشتم نیافزود....

  • پرده را میکشم و ماه با ستاره هایش لبخند می زند.لیوان شیر و کیک را می گذارم روی میز کنار تخت.صدای لب تر کنی هر چه خواهی شوم دیوانه تابی نهایت روم...تکیه می دهم به بالشت و پتوی چل تکه را می کشم روی پاهایم.گیره ی موهایم را باز می کنم و یک آخیش می گویم... دست می برم لای موهایم...پشت پنجره شهر زندگی می کند همان گونه که هست با تمام شادی ها و غم هایش....لپ تاپ را ر, ...ادامه مطلب

  • مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست....

  • روی صندلی خودم را جا کردم و نشستم خانم کنار دستی ام گفت چقد قشنگ ست کردی مانتو و کفشتو،چه خوب با حجاب تونستی این رنگ انتخاب کنی....ناخود آگاه برگشتم به کفش هایم نگاه کردم کفش های عروسکی راه راه ریز سیاه و طوسی که وفتی می خریدم سی و شش برایم تنگ بود و سی و هفت توی پاهایم لق می زدآخر گفتم سی شش می برم بعدا جا باز می کنه  با رنگ مانتوی طوسی...لبخند زدم و  و گفت, ...ادامه مطلب

  • خیال کن رفتی و دلم نمرده...

  • جمله ساده بود و اما درد داشت.یک جوری که هر بار می خوانمش گریه ام می گیرد.ساره به مرد گفته بودگاهی چیزای خیلی کوچیک میشه بزرگ ترین حسرت تو زندگی ات مثل چای دونفره و فنجان چای را گذاشته بود جلوی مرد،نگاه کرده بودم به ساره،به لبخند غمگین روی لب ش.... پرده کنار بود و پنجره تا اخر باز مانده بود.هوا سرد بود و من رفته بودم زیر پتوی چل تکه هزار رنگ م.فک کرده بودم به دست های ش.به بازوهایش.به گرمای تنش.به آهنگ صدایش،فکر کرده بودم و فکر کرده بودم و خواب م برده بود ..... ,خیال کن رفتیو دلم نمرده,خیال کن روزگارم روبراهه ، خیال کن رفتیو دلم نمرده ...ادامه مطلب

  • من نیازم تو رو هر روز دیدنه،از لبات دوست دارم شنیدنه

  • آجی زنگ زده بودداشتیم حرف می زدیم اولش خوب بودم اما بعد...داشت حرف می زد بهانه گرفتم صدای م را بردم بالا و بعد بی خداحافظی قطع کردم.هر چقدر زنگ زد جواب ندادم.این روزها بدقلق شده ام.بهانه گیر شده ام.می دانم مال دلتنگی است.مال کلمه های است که ندارمشان.مال ماه مان که نیست.مال آقا جان که دورم مال فندقی که عادت کرده به ندیدن هایم....مال ماه مان است که ندارمش...که دورم...مال ماه مان.... بچه که بودم تا ماه مان سرم داد می کشید فکر می کردم دوستم ندارد.فکر می کردم من را نمی خواهد.وقتی او رفته بود و نبات سرکش شده بود داد زده بودم تو هیچ وقت منو دوس نداشتی ماه مان وسط همان دعوا وسط همان داد زدن های م بغلم کرده بود و گفته بود هیچ کس اندازه من تو رو دوس نداره.وقتی خودت مادر شدی می فهمی....حالا این روزها نبات بچه شده.ماه مان فقط مثل تمام روزهای زندگی اش نگران من بود و من .... من چم شده؟نمی دانم....فقط می دانم خسته ام و کم حوصله و عجیب دل تنگ....  به چشم های اشکبار نبات تو آینه  نگاه می کنم.گفته بودم بس کن و زل زده بودم به چشم های ریز قهوه ای تیره اش.کسی را نداشت که برایش زنگ بزند.قرار نبود با کسی برو,من نیازم تورو هر روز دیدنه,من نیازم تورو هرروز دیدنه فریدون فروغی,من نیازم تورو هر روز دیدنه دانلود ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها