بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین....

متن مرتبط با «چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی» در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... نوشته شده است

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟

  • به چیز هایی که فکر میکردم....هر چیزی که می دانستم...هر چیزی که حس می کردم....یا گمان میکردم... رنجم میداد... شادم میکرد... تلخم میکرد...شیرین بود...درست یا غلط نمی دانم .... ماه مان میگفت دختر هر نمنه دیمه گوری اوتی(هر چیزی رو نمیشه گفت بعضی از حرف ها رو باید قورت داد)....این حرف ماه مان وصیتش است؟خواسته اش؟...خردش؟...تربیتنش؟....هر چیزی که نمیدانم اسمش را باید چه چیزی بگویم باعث شده من خیلی اوقات نگویم... دلم غبار بگیرد....همیشه این حرفش دستی شده روی دهنم و سکوت شده ام....حالا که نمیتوانم بگویم...کسی هست که جلوی کلماتم را بگیرد و نگذارد که بنویسم؟؟؟...نمیگویم اما مینویسم....میخواهم رها باشم....نمیخواهم خودم را بند این خوب نیست..این زشته...این تلخه زنجیر کنم....ذهنم تاریک شده....از ترس قضاوت ها...رنجش ها...بغض ها.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • صدایم کن که دلم عجیب گرفته.....

  • آدم گاهی خسته می شود....از درد مداوم...از دلتنگی های مداوم....از انتظار برای اتفاق های خوب ....از همه چیز...از خراش های کوچک و بزرگ روی روحت ....از آدم هایی زندگی ات....من هم آدمم و خسته شدم....خسته خ, ...ادامه مطلب

  • چقدر بگم دلت هنوزم پیشمه....

  • دور افتاده ام از زندگی دوست داشتنی ام....از خواسته های کوچک زندگی ام...از قناعتم به همان چیز های که داشتم و لذت می بردم..از پنجره ای که رو به نور باز می شد..ازسه شنبه های بعد از کلاس...از موهای گوجه ا, ...ادامه مطلب

  • دلتنگ دیوارهای کاه گلی خانه اش شده ام...

  • جمعه ها وقتی ماما بقچه اش را باز می کردخانه پر میشد از بوی آویشن و بابوبه و سدرو حنایش...بوی حنایش را دوست داشتم.....تا ده یازده سالگی همیشه موهایم کوتاه بود و بعد اما بزرگ تر انگار شده بودم و موهایم, ...ادامه مطلب

  • میشکنی چراقلب مرا؟منی که عمری پا به پای تو دویده ام...

  • سر کشیده بودم توی روزنامه ها.توی شلوغ بازار تیترهای راست و دروغ سیاسی،کینه ها و دشمنی ها،تحلیل های روی خط قرمزها شماره ها را گرفته بودم و رفته بودم پشت لطفا منتظر باشید...نه نمی تونم کمکتون کنم...باید برام توضیح بدید چی تو فکرتونه...من داستان نویس نیستم...می تونید سر بزنید به کلاس های خبرنگاری...خست, ...ادامه مطلب

  • لبریز بهانه دل من...از تنهایی گریه مکن

  • امروز با تمام دردهایم رفتم بازار تره بارتجریش.فکر کرده بودم اگر قرار نباشد لابد قرار نیست دیگر.خرید کردم هوا سرد شده شلغم خریدم.ماه مان گفته بود برا سرما خوبه.برای اولین بار شلغم خریدم.این روزها خیلی کارها را برای اولین بار انجام می دهم.خریدن ترشی جزو اولین بارهای م است.رفته بودم توی مغازه و مثل زن های خانه دار طعم ها را می چشیدم.این روزها دوباره مثل هفت قرن پیش طعم دروغ را چشیدم.طعم شکسته شدن دیوار اعتمادم و سخت م آمده.....تنهاقدم زده بودم و فکر کرده بودم اگر درد داشته باشم باید بزنم توی زندگی.بین ادم ها. دارم یاد می گیرم دروغ بگویم.شروع کرده ام به عزیزترین های م دارم دروغ می گویم ماه مان پرسیده بود خوبی؟گفته بودم آره خوبم.پیله های درد تمام تن م را تنیده بود.دروغ شنیدن بلد نبودم اما این روزها سعی می کنم یاد بگیرم ادم ها فقط دروغ می گویند.فقط دروغ.... توی آشپزخانه دور خودم می چرخیدم و کباب ترش درست می کردم.الناز گوشه ای نشسته بود و داشت نگاه م می کرد.حس کردم زیادی آرام شده ام.الناز پرسیده بود نبات؟؟؟نگاه کرده بودم.پرسیده بودخوبی؟آمده بودم توی حیاط.فکر کرده بودم به ساره.ساره نیست چند ,لبریز بهانه دل من ...ادامه مطلب

  • چرا دل م این همه زشت است؟

  • فریاد زده بودی کیست مرا یاری کند؟از که یاری خاسته ای؟از ما که ناتوان ترین هستیم؟از ما که گوش دل های مان کر شده.از ما که دل هایمان سنگی ترین دل هاست؟حسین ....حسین....حسین....ایستاده ای و نگاه می کنی که توی برزخ این روزها بمیرم؟ایستاده ای جان دادن آرزوهای م را می بینی؟حسین من زیادی ناتوان م.من زیادی ضعیف م .من نمی توانم تو را یاری کنم.حسین....حسین تو...تو من را یاری می کنی؟ فریاد بزن کیست تا یاریش کنم؟فریاد بزن تا بگویم هست کسی که تو یاریش کنی....,چرا دل می شکنیم,چرا دل میگیره,چرا دل می گیرد,چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی,چرا من دل به تو دادم,خدا چرا دل منو شکستن,چرا دل آدم میگیره,چرا دل درد میگیریم,خدا چرا دل منو شکستند,چرا دل انسان می گیرد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها