می خواهم چله بنشینم به صبوری....

ساخت وبلاگ

یادم نیست آسمان آرزوهایمان از کی فرق کرد....یادم نیست چه شدکه دلش خواست بزرگ شود....چه شد که دیگر من هم نتوانستم با شیطنت هایم رامش کنم...چه شد که حوصله اش از من سر رفت ودلش هوایی شد....چه شد که حوصله ی بودن هایم سر رفت و...دلش خواست بزرگ شود...دلش خواست برای خودش کسی شود...گفت می خواهم, بروم....دل دل کردم برای ماندن و رفتن....گفت بیا...پای ماندن نداشتم و پای رفتنم لنگ می زد....

گفتم بمان....گفت فکرهایم را کرده ام باید بروم....شاید من هم باید همراهش میشدم....کنارش راه افتادم اما دلم جا ماند وسط دنیایی از سکوت....دل م....

این روزها رو انداز بهانه انداخته ام روی حرف هایم و بدم آمده بدجور از حرف زدن....

گفتم باشد هر کاری دلت می خواهد بکن....کنارش هستم و نیستم....

 

همه ی حال خوب این روزها مال تو....همه ی همه ی خوب بودن ها و خوب ماندن ها مال تو...من فقط بغلت را می خواهم,...بغلم کن و بگو نبات آرام باش....

بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.......
ما را در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnabbatc بازدید : 184 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:41