من هنوز از هوای تو مست م....

ساخت وبلاگ

یک ساعت برایش روضه خواندم که ابروهایم را نازک کوتاه پایین صاف بردارد...گفته بودم ابروی پهن به من نمی آید...حرف هایم را تائید کرده بود و خیالم راحت که شاید ...آینه را که داد دستم دیدم ابروهایم هلال شده بودو پهن ...بغض شدم....می گویم چشمام ریزه ابروی پهن اخمو می کنه منو...نازک ترش کنید...می گوید مد نیست آخه...می گویم بهم اونجوری بیشتر میاد....می گویم کوتاهش کنید میگه حیفه ابروهات....هر چیزی که من می گفتم او باز یک توجیهی برای کارش داشت....دلم برای دست های آرایشگرم تنگ شده....برای او که صورتم دستش آمده....می داند چه مدل و چه رنگی بیشتر به من می آید....حالا شده ام مادربزرگ قصه ...همان قدر زشت و ترسناک....

سبزی ها را ریختم توی لگن صورتی و آب و نمک را ریختم....آب جوش آمده بودو آجی داشت حرف می زد...ظرف ادویه را از کابینت بالای ظرفشویی برداشتم و چند بار ریختم...اما دیدم ذره ای نمی آید...جلوی نور لامپ گرفتم...آجی می گوید الان جوونی و ذوق داری پس فردا که سنت بره بالا دیگه ذوق هیچی نداری....ته ظرف ادویه کمی بود درش را باز می کنم و ادویه را خالی می کنم توی مواد مارکارانی.....آجی می گوید نبات برو نمون دختر عادله هم رفته ....قابلمه ماکارانی را آبکش می کنم.......بخار بلند می شود و آب سرد....سردم می شود....می توانم لبخند آقا جان را بزارم توی بقچه سفید خانم جان با خود ببرم؟می توانم موهای حنا شده خانم جان را با خودم ببرم؟می شود درخت گردوی وسط حیاط را با خودم ببرم؟می شودنگاه فندوقی را با خودم ببرم؟می شود عطر چای بهارنارنج تو را با خود ببرم؟یا طعم قورمه سبزی های زن برادر را...ماه مان را....دلخوشی هایم خیلی کوچک هستند اما عمیقا آجی قشنگ من....

بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.......
ما را در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnabbatc بازدید : 220 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:41