منم این گیاه تنها به گلی امید بسته....

ساخت وبلاگ

توی باغ راه میرفتیم و فندوقی برایم حرف میزد و من فقط گوش می دادم....آفتاب آمده بود وسط آسمان و من تشنه بودم....فندوقی گفته بود عمه چرا سخته اش کردی؟یادته انگورارو سم می زدیم ومن بهت کمک می کردم پهن کنی....بمون عمه.....برنمی گردم نگاهش کنم و می گویم یادته مگه؟تو اون موقع کوچولو بودی....می گوید نه عمه بزرگ بودم من....تسلیمم و اسیر....اسیر رویاهای خودم...انگار هیچ وقت آزاد نبودم.انگار نمی خوام آزاد باشم.....


بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.......
ما را در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnabbatc بازدید : 218 تاريخ : چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت: 1:34