از بر من سفر نکن....

ساخت وبلاگ

مرد نشسته بود پشت میز از نامم پرسید و آرام گفتم نبات...لحظاتی دقیق شد به چهره ام و بعدگفت یه خانوم مسنی بود تو همسایگیمون اون وقتا که بچه بودم و توی روستای پدری زندگی می کردیم اسمش نبات بود یه خانم ریزه میزه بود دستاش حنا داشت اما موهاش سفید بودو بلند....حیاط خونش تنور داشت که نون اهالی روستا رو می پخت اسمش نبات بود....لبخند می زنم و می گوید بعد از اون نبات هیچ وقت اسم نبات نشنیده بودم.....می گویم اسم مستعارم نه خود واقعیم...نبات شما باید تا همیشه بوی نون تازه بده....سرم را تکیه می دهم به شیشه تاکسی و تا خانه فکر می کنم به خود واقعیم....به نقابی که روی صورتم می زنم هر روز و توی این شهر هزار تو زندگی می کنم....

وقت هایی که دلم می گیرد وقت هایی که کرخت و بی حسم....وقت هایی که دلتنگی تا مغز استخوانم رفته وغم خانه کرده توی دلم....موهایم را شانه می کنم و لباس زیبا تن می کنم و  آهنگ شاد ترکی می گذارم و به نبض بی حوصله گی هایم عطر می زنم.می رقصم و شاد می شوم...این یکی ازلذت بخش ترین کارهای است که برای خودم...خود واقعیم می کنم و دوست دارم....

خدایا می شود در گوشت چیزی بگویم....لطفا....حالا می فهمم چرا من را هیچ دوست نداری....حالا می فهمم و تو حق داری....


بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.......
ما را در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnabbatc بازدید : 211 تاريخ : چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت: 1:34