تو بارون که رفتی دل م زیر و رو شد

ساخت وبلاگ

امروز دل م هوای شهرم را کرده بود...

شهرم برای من حکم روزهای خوب نوجوانی و جوانی ام را دارد...روزهای بی خیالی...حس خوب زندگی....هنوز هم که گاهی درگیر می شوم با خودم....وقتی روح م گنجشک اسیر در دام شیشه ای می شود و خودش را این در و آن در می زند و بال بال می زند که رها شود....برمی گردم به آن روزها...که آن موقع ها چگونه بودم....به چه چیز هایی پایبند بودم و چه چیز هایی را دوست تر داشتم....گاهی که بر می گردم و خودم را مرور می کنم ازمی بینم آن روزهای خودم را بیشتر دوست دارم....

گاهی حس می کنم نبات آن روزها بیشتر طعم سکوت داشت....این روزهای بارانی ام پناه برده ام به چتر دلتنگی...

دلبستگی ام به شهرم برای خاطر آدم هایی بود که می شناختم که دوستشان داشتم....هنوز هم روح م بوی آن ها را می دهد....اما زمان که می گذرد می بینی زمان باعث می شود که از آدم ها بگذری...عطرشان توی مشامت باشد ولی بتوانی بدون آن ها دوام بیاوری...گیرشان نباشی...گهواره ای بودن که در بغلشان خیالت از همه چیز راحت بود....اما امروز....

بوی خاک باران خورده بلند شده ...من فقط دلتنگ م....دلتنگ نبات شاد و مهربان و شیرین هستم....

داشتم غر می زدم و گله می کردم...از دردها و چالش های زندگی ام گله می کردم...خنده ام گرفت یک لحظه...من روزهای خیلی سخت تری را گذراندم...حتی روزهایی بود که آرزوی مرگ می کردم و رنجش هایم عمیق تر بود....حالا کجا ایستاده ام که یک حساب و کتاب ساده این همه من را بهم ریخته؟کدام سختی ماندگار بوده که این یکی بخواهد دوام بیاورد؟

خدای مهربان م تمام عرفه و طواف و دعا و نماز و روزه ها و عزاداری ها و الغوث الغوث کردن ها و رهایی از آتش جهنم مال خودت....من نمی خواهم ...من فقط بغلت را می خواهم میشود نبات با این موهای ژولیده را بغل کنی؟بگویی نبات آرام باش....توی گوشم زمزمه کنی که ببین من هوای ت را دارم...مهربان خدای من سخت خواهان بودنت توی این روزهای م هستم....

 

 

 

بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.......
ما را در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnabbatc بازدید : 212 تاريخ : چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت: 2:11