ودرد در من تنیده است....

ساخت وبلاگ

می پرسم چرا دیگه نمی نویسی؟...می رود کنار پنجره و به پاییز نگاه می کند....می گوید تنبل شده ام....دست هایش را نگاه می کنم روی ناخن هایش لاک گلبهی زده دیگر دست هایش شبیه دست های دخترک روزهای که من میشناختم نیست....شبیه دست هایدختری  خسته و پر از حرف....

میگویم راهتو داری درست میری؟...ذفتر طرح ماهی را بر میدارد....دفتری که آن روز با او رفته بودیم کتاب فروشی فرهنگ برایم برداشته بود و گفته بودم قشنگه اما گرونه کاش برنمی داشتی و او گفته بود چیز های خوب بنویس توش....می گوید ما راهمونو اشتباه رفتیم و حیف شدیم توی نخواسته هامون....میگویم تو همین نخواسته هات داری زندگی می کنی....می گوید اینی که اینجاست من نیستم....خیلی دور شدیم از منی که باید ....

می گویم من جنگیدم....هنوز هم دارم می جنگم و زندگی همینه....

من می مانم و خستگی ...من می مانم وهجوم درد...من می مانم و راه های نرفته،راه های که به هیچ کجا نرسیده....

بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.......
ما را در سایت بمونم رو نیزه ها سر ببین م؟بمون م منو بی معجر ببین حسین.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bnabbatc بازدید : 206 تاريخ : چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت: 2:11