نوشت:چگونه ای؟.... نوشتم :دل تنگــــ نوشت:شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟, ...ادامه مطلب
دلم نوشتن می خواهد.کلمه ها از سرو کول دست هایم بالا می روند اما حوصله نوشتن ندارم...ندارم چون نمی خواهم دوباره بنویسم.حال م خوب نیست.رفتم بام.یک گوشه ان بالاها تنها نشستم.به کابوس شب های م فکر کردم...خواب کودکی را می بینم که با چشم های معصوم ش نگاه م می کند و نمی تواند ببیند....نمی تواند ببیند و من درد می کشم.بچه من نیست اما من درد می کشم...اگر بچه من باشد....نشستم و شهر را توی شب نگاه کردم و به سکوت شب گوش دادم.حال م خوب نیست...کلافه ام.بی حوصله.ماه مان شروع کرده به قرص خوردن.سر درد های مزمن ش کوتاه آمده و گوشه نشین شده...ماه مان می گوید بهتر است....نگرانی های م بی پایان شده.....فکر کرده ب,وبغضی,زند,کنج,گلویم ...ادامه مطلب